- پی برگسلیدن
- پی بریدن ترک کردن: و گر هیچ تاب اندر آری بدل بدو روی منمای و پی بر گسل... (شا. بخ 2400: 8)
معنی پی برگسلیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- پی برگسلیدن
- کنایه از متوقف کردن
کنایه از سرپیچی کردن
بریدن رگ و پی پای انسان یا اسب و استر یا شتر با شمشیر، پی زدن، پی کردن، پی بریدن، پی برکشیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترک مراوده کردن قطع کردن بریدن: پی از هر خسی سایه پرورد بگسل نظر بر عزیزان جان پرور افکن. (خاقانی)